نقد انیمیشن عناصر (Elemental) | برسی نکات مهم این انیمیشن | 2023 Elemental
سلام به شما محتوا گران عزیز . به سایت محتواگرشو خوش آمدید. در این مقاله قرار است به نقد انیمیشن عناصر (Elemental)بپردازیم.
پس در نقد انیمیشن عناصر (Elemental) (+) ،برسی مفهوم خاص این انیمیشن همراه ما باشید.
اگر دوست دارید این انیمیشن برای شما اسپویل نشود لطفا انیمیشن عناصر را تماشا کنید و سپس نقد انیمیشن عناصر (Elemental ) را بخوانید .
توضیحاتی در رابطه با انیمیشن عناصر | نقد انیمیشن عناصر (Elemental)
این انیمیشن میخواهد که پیامهایی رو به مخاطب خودش برساند درست مثل انیمیشن درون و بیرون که روانشناسی بود این انیمیشن هم موضوعات روانشناسی در قالب داستان به تصویر کشیده مثل مثلاً دوست خیالی مسئله مهاجرت یا مثلاً سرکوب هیجانات همینطور روابط بین آدمها مشکلشون رو به تصویر کشیده بود و بعد اومده بود برای مشکلات راه حل داده بوده است.
خیلی جالب است که بدانید کارگردان این انیمیشن کاراکتر مدل اون شخصیت پسر بچه توی انیمیشن آپ بوده است. خانواده مهاجر کرهای بود که توی آمریکا به دنیا آمده بود و تمام دوران بچگی و نوجوانیش رو توی محله چینیها مجبور شد زندگی کند.
حالا بعد از ۱۴ سال بعد از انیمیشن آپ انقدر پیشرفت کرده که خودش شده کارگردان و تمام تجربههای خودش رو به عنوان یه بچه مهاجر و تمام مشکلاتی که بچههای مهاجر پشت سر میذارن رو تبدیل به انیمیشن کرده شاید جالب باشد که تمام این داستان قشنگ حرفهایی بوده که تراپیست این کارگردان به او گفته بود .
با دیدن این انیمیشن میتوانید نگاه پختهتری به موضوع مهاجرت پیدا کنید میتوانید سختیهایش را متوجه شوید و مشکلاتی که ممکنه به همراه داشته باشد را بفهمید.
تتم ها چه چیز هایی هستند | نقد انیمیشن عناصر (Elemental)
این داستان از یه پدر و مادر مهاجر شروع شد که برای زندگی بهتر شهر آتشها را رها کرده بودند تا به شهر عنصر ها بروند در اولین صحنه این انیمیشن ما یک تتم رو دیدیم یک اتش آبی که هیچ کاربردی نداشت اما این خانواده مثل جانشان از این اتش مراقبت میکردند.
تتم مثل فرهنگ و سمبل و یک نماد است از یه گروه یا عده از از مردم و یاداور چیزی برای گروه خاصی از مردم است و یادآور تمام اون خاطرات و اون هویتی است که مهاجران در سرزمین جدید ان را ندارند.
دلیل وجودش هم به خاطر این است که آدمها احتیاج به احساس تعلق دارند در اصل این آتیش آبی بخش هویت این پدر و مادر بود که دیگر در این دنیا وجود ندارد
تعلق داشتن به یک جامعه خیلی مهمه و طرد شدن یک خانواده را به ما نشان داده بودن هر چه ترد شدگی انها بیشتر باشد اون توتم برای این خانوادهها اهمیت بیشتری پیدا میکنه طرد میشد ما توی داستان دیدیم دیگه شهر عنصرها اصلاً مناسب آتیشها ساخته نشده بود.
در صحنه ای که شخصیت مرد داستان داخل اسفنج رفت در پشت سرش اگه دقت کنید آلارم اتش وجود داشت و یکی دیگر از این صحنه جایی بود که در هنگام ورود پدر و مادر شخصیت اصلی روی دیواری سه واقعه مهم ورودی شهر نقاشی کرده بودند.
لحظه ورود سه عنصر که اولین عنصر آب بود که در دنیای واقعی هم آب باعث حیات دنیا میشود و سپس عنصر های دیگر وارد این دنیا شده بودند و اتش هیچ نقشی در درست کردن این دنیا نداشت و بعده ها به عنوان مهاجر پا به این سرزمین گذاشته بودند. حتی اگر به کره زمینی که در انیمیشن بود دقت کرده باشید دنیای اتش ها ، دنیایی مجزا از همه ی دنیا ها بود.
حالا چرا در این داستان ترد شدگی را به ما نشون دادند چون طبق تحقیقاتی که شده طرد شدن از جامعه دقیقاً واکنش رو توی مغز ایجاد میکنه که درست اندازه درد شکستن استخون است .
نسل دوم مهاجران با چه مشکلاتی رو به رو میشوند؟ | نقد انیمیشن عناصر (Elemental)
این داستان حول محور نسل دوم این مهاجران نوشته شده است یکی از این مشکلات در قسمتی بود که امبر دچار انفجار خشم شد و از خودش پرسید که (من چه مرگم است) و در همان موقع قاب عکس دوران بچه امبر امد روی آب و خود امبر تار شد و توجه مخاطب روی قاب عکس جلب شد و انگار که قرار بود جوابی برای حال امبر داده شود و جواب این بود.
سرچشمه مشکل امبر از کودکی او است و اگر به وجود پدر امبر در عکس دقت کنیم میفهمیم که پدرش هم یکی از دلایل حال امبر بود دلیل اینکه امبر دچار انفجار خشم میشد و نمیتوانست که حس خودش را بروز دهد و همیشه خودش را مقصر میدانست چه بود.
بچههای مهاجران با وجود ب دنیا امدن در کشور جدید تمام ترس ها و محافظت های پدر و مادر های خود را یاد میگیرند و مدام احساس عدم تعلق دارند که توسط پدر و مادر ها به فرزندان اموخته میشد.
طرد شدن از جامعه که بخاطر تفاوت هایشان اتفاق میافتد و این کودکان همان احساس ترد شدنی را تجربه میکنند که پدر و مادر هایشان داشته اند.
گل چه معنایی در داستان داشت؟ | نقد انیمیشن عناصر (Elemental)
گلی که درون داستان بود نماد ترد شدن از جامعه را داشت . خود گل اهمیتی نداشت و فقط یک سمبل بود امبر گل برایش اهمیتی نداشت اما اینکه همه دیده بودند اما او ندیده بود و احساس ترد شدگی در او به وجود آمده بود بدست اوردن گل برایش مهم بود.
مثل این بود که دیدن ان گل برایش به معنای پذیرفته شدن از سمت جامعه بود مساله دومی که ریشه مشکلات امبر بود سرکوب هیجاناتش بود که مشکلی است که برای تمام مردم به وجود میآید و بسیار اسیب زا است .
دلیل ناآرامی امبر چه بود؟ | نقد انیمیشن عناصر (Elemental)
یکی از قسمت های مهمی که درون داستان بود این بود که امبر به وید گفت که تا به الان گریه نکرده در صورتی که انسان سالم مسی است که بتواند واکنش های درستی در موقع اتفاقات بروز دهد.
موضوع ترد شدگی در مهاجران باعث میشوند که نتوانند خودشان را بروز بدهند و مبادا از جامعه بیشتر ترد شوند و زندگی انها به خطر می افتد و تمام حس های خود را سرکوب میکنند .
یکی دیگر از موضوعاتی که درون داستان به ان اشاره شده بود خطر ارزو های والدین روی فرزندانشان بود که باعث میشود زندگی بچه هایشان با توجه به ارزوی والدینشان بچرخد و پدر و مادر ها پشتیبان فرزندشان نباشند و مدام به انها تحمیل کنند و نگذارند که فرزندانشان راه خودشان را بروند.
روابط شخصی که مهاجرت میکنند بیشتر بر پایه وابستگی است و طوری است که وقتی کسی حق انها را میخورد از خودشان دفاع نمیکنند و احساسات خودشان را سرکوب میکنند و همین احساس را به فرزندان خودشان انتقال میدهند.
مشکلی دیگر که بچه های مهاجران دارند این است که مدام احساس گناه دارند در واقع تمام کودکانی که حس میکنند پدر و مادرشان زحمت زیادی برای آنها کشیده اند این جمله را از پدر و مادر خود زیاد میشوند که میگویند ما زندگی خود را فدای تو کردیم و این موضوع باعث میشود که حس کنند به اندازه کافی خوب نیستند و لیاقت این همه فداکاری را ندارند و مدام به خودشان میگوند که فرزند خوبی نیستند و این باعث مشکلات بیشتری میشود .
چرا امبر استعداد خود را دنبال نمیکرد؟ | نقد انیمیشن عناصر (Elemental)
امبر یک هنرمند با استعداد بود که میتوانست با شیشه کار های خارقالعاده انجام دهد اما کار خودش را برجسته و عالی نمیدید و این احساس گناه باعث میشد که ویژگی های خودش را نبیند.
امبر با وجود استعدادش اما سمت دنبال کردن ان نمیرفت و بخاطر احساس گناهی که در وجودش بود میخواست زندگی اش را فدای مغازه پدرش کند .ان مغازه یک تصویر نمادین از تمام مشکلات و سختی های خانواده امبر بود و در واقع یک سرمایه روانی بود که ارزشش از اعضای ان خانواده هم بالاتر بود و تمام فشار های روانی ان خانواده که برای نگه داشتن ان مغازه تحمل کرده بودند باعث شده بود یک سرمانه مادی به سرمایه ای روانی تبدیل شود و فکر از دست دادن آن خانواده را ازار میداد و تمام این اتفاقات باعث مشکلاتی بود که امبر در خودش داشت.
اینکه امبر نمیتوانست ارتباط بگیرد و احساس خودش را بروز دهد و احساس گناهی که در او وجود داشت.
کارگردان درحالی که مشکلات را در داستان آورده همچنین راه حل هایی برای این مشکلات مطرح کرده است.
در قسمتی که امبر بخاطر داستان وید گریه کرد ما در چشم امبر چیز دیگری را میبینیم این بود که امبر ترد شدن خودش را از طرف وید دید و تفاوت هایی که بین ان دو بود و بخاطر ان ترد شدن گریه کرد در صورتی که بقیه افراد که در ذهن امبر نبودند خیال کردند که امبر بخاطر آن داستان شروع به گریه کرد.
گره داستانی زمانی باز شد که امبر توانست احساست خودش را بیان کند این اتفاق زمانی افتاد که توسط خانواده وید قبول شد.
امبر شروع به کنار امدن با مشکلاتش کرد | نقد انیمیشن عناصر (Elemental)
در لحظه و نقطه اوج در داستان جایی بود که امبر ماجرای پدرش را بالاخره توانست تعریف کند و بگوید که چقدر برای او زحمت کشیده است و در رابطه با احساس گناهی که در وجود بود حرف بزند.
در صورتی که در ابتدای داستان دیده بودیم وقتی وید داستان خانواده امبر را میخواست تعریف کند امبر دچار انفجار خشم شد و نمیتوانست احساسات خودش را بگوید ولی در ساحل بالاخره توانست احساس خودش را بگوید.
صحنه ساحل و غروب کردن خورشید یک صحنه نمادین بود که خورشید در آب دریا فرو رفت امبر و وید هم در ساحل عاشق همدیگر شدند و خورشید هم با دریا یکی شد .
احساسی که خانواده وید با قبول کردن امبر به او دادند باعث د که امبر احساسات خودش را بروز بدهد و بخشی از گره داستانی باز شد.
از متوجه شده باشید امبر وقتی با وید آشنا شد توانست با دیگران ارتباط بگیرد و امبر اروم میشد چون عکس دونفری خودش با وید را میدید.
دلیل دیگری که گره داستانی ما باز شد حل شدن احساس گناه بود وقتی که پدر امبر به دخترش اعتراف کرد که مغازه ارزوی او نبوده و خود امبر ارزوی او بوده است و بعد از این حرف پدرش احساس گناه امبر از بین رفت و توانست به عشق خودش به وید اشاره کند و وید به دنیا برگردد.
اگر پدر امبر این کار را نمیکرد و حرفش را به امبر نمیزد احساس گناه درون امبر باقی میماند و مشکلات او هرگز حل نمیشدند.
تعظیمی که در ادامه داستان رخ داد برای پایان دادن به تروما های بین نسلی بود و تمام احساسات منفی از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا میکرد .
دیدیم که پدر بزرگ امبر به پسرش تعظیم نکرد و احساس گناه همیشه همراه پدر امبر بود و با این متقابل بودن تعظیم چرخه این احساس گناه شکسته شد و باعث حس ازادی درون امبر شد.
لحظه اوج داستان کجا بود؟ | نقد انیمیشن عناصر (Elemental)
لحظه اوج دیگری که درون داستان بود صحنه ای بود که وید با ذره بین کردن خودش همراه با نور امبر اتش را روشن کند و تصویری نمادین از این موضوع بود که وقتی روابط به درستی ادامه پیدا میکنند که هر دو فرد همدیگر را کامل کنند.
در این انیمیشن بر خلاف انیمیشن های دیگر طوری نبود که شاهزاده شخصیت اصلی داستان را نجات دهد و اینگونه بود که هر دوی انها همراه همدیگر زندگی بهتری ساختند .
رابطه ای میتواند موفق باشد که هر دو فرد با یکدیگر همکاری داشته باشند و یک رابطه خوب میتواند غیر ممکن هارا ممکن کند و یک عنصر بودن افراد نمیتواند دلیلی بر سازش آنها باهم داشته باشد .
حتی اگر دو فرد از دو عنصر متفاوت باشند اما میتوانند کنار یکدیگر مشکلات را پشت سر بگذارند
با تشکر از شما که ما را نقد انیمیشن عناصر (Elemental) همراهی کردید.